کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

سلام خوش آمدید

۶۸ مطلب با موضوع «کثافت و نجاست و دنائت» ثبت شده است

خیلی به عصر خودمان می‌نازیدیم و می‌بالیدیم. برای تدوین سند اعلامیه حقوق بشر. برای تشکیل سازمان ملل. برای بنای این همه شورا و اعلامیه و کنفرانس و مقاله‌ی انسان‌دوستانه. ‎اسرائیل اما پوزه‌ی ما و خوش‌خیالی‌مان را به خاک مالید. که آهای انسان مدرن، همه‌چیز همانی‌ست که بود. پس برای کشتارهای قرن‌های قبل تأسف نخور. فقط لال شو و برای خودت متاسف باش. 

  • ۲۰ مرداد ۰۳ ، ۱۷:۳۸

روزی را تصور می‌کنم که آخرین صهیونیست هم گورش را از اراضی اشغالی گم کند. و بر آن ویرانه‌های ستم، جولیا پطرس هم برای هزاران یهودی و مسیحی و مسلمانی بخواند که از فلسطین و لبنان و سوریه و عراق و البته ایران جمع شده‌اند. «و من آن روز را انتظار می‌کشم/ حتی روزی که دیگر نباشم».

  • ۱۸ مرداد ۰۳ ، ۰۲:۰۵

راننده تریلی بالای کابین خودش را دار می‌زند. معلم بین‌ همکاران‌اش شیرینی پخش کرده و و خودکشی می‌کند. زن و مرد کارگر برای حقوق کف دستمزد به زندگی خودشان پایان می‌دهند. دختر چهارده ساله مردم را کاملاً قانونی روی آسفالت می‌کشند. روزانه سه تا جورج فلوید زیر زانوی پلیس داریم. مثل قحطی‌زده‌ها سهمیه‌ی گندم کاهش یافته و نان گران‌تر هم می‌شود. برق کشور به تناوب قطع است و دو استان کشور سه روز است به اینترنت دسترسی ندارند. معذرت خواهی می‌کنم. اما درباره‌ی کدام جنگ صحبت می‌کنید؟

  • ۱۸ مرداد ۰۳ ، ۰۲:۰۱

در دنیای جدید، روان‌شناسی واقعاً یک «خرافه‌ی مشروعیت‌یافته‌»ست. یعنی اجازه دارید مجموعه‌ای از چرت و پرت‌ها را باور کنید بدون این‌که در سلامت عقل‌تان تردید کنند. 

  • ۳۱ تیر ۰۳ ، ۱۹:۰۷

به لطف هم‌پیمانی نامیمون فاشیست‌های مذهبی و نئولیبرال‌های وطنی، اقتصاد کشور به سیستان و بلوچستان می‌ماند، فرهنگ کشور مقیاس بزرگ‌تری از کرج است و محیط‌زیست آن می‌رود تا به خوزستان بپیوندد. آن وقت ناسیونالیست ما به دنبال دفاع از هویت ملی و بازگشت ققنوس‌وار به گدشته‌های (موهومِ) باشکوه است. من نمی‌فهمم این چه جایی بود که مادرم مرا به دنیا آورد. این‌همه شباهت با نازی‌های آلمان‌پرست هیج توجیهی ندارد. در زمان اوج نازی‌ها، همه‌ی «ملت»، اعم از فیلسوف تا بی‌سواد طوری درمورد آلمان حرف می‌زدند که اگر کسی نمی‌دانست «ژرمنی» نام یک کشور است، گمان می‌برد که دارند از خدایی خشن یا الهه‌ای ستیزه‌جو سخن نمی‌گویند گه اگر کفرش را بگوییم یا ناشکری کنیم، با صائقه‌ای آتشین، ما را در هم خواهد کوبید. خسته‌کننده و ملال‌زا و کسالت‌آور است. کاش ‌می‌شد این مغز را از دغدغه‌ی ایران خالی کرد.

  • ۲۶ تیر ۰۳ ، ۲۰:۳۵

ابراهیم رئیسی...و امروز فرسنگ‌ها با خشم فاصله دارم :)

  • ۳۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۰۸:۴۰

ما هم مثل تمام جوان‌های دنیا، دوست داشتیم که در دانشگاه درگیر مباحثات و مجادلات تئوریک باشیم، رشته‌های هنری و ورزشی را دنبال کنیم، عاشق شویم، ازدواج کنیم، پدر و مادر باشیم و با دنبال‌ کردن آرزوها و لذت‌ها هوای زندگی را استنشاق کنیم؛ اما وقتی دشمن پشت دیواره‌های شهر ایستاده، فقط دو راه در پیش است. یا باید دست بچه‌ها را بگیریم و از تونل‌های زیر شهر فرار کنیم، که کاملاً ممکن است صبح فردا که به اندازه‌ی کافی دور شدیم، توسط سربازان دشمن غارت و یا اسیر شویم، یا حیوانات ما را بدرند و ببلعند. یا نه، باید زره بر تن کنیم و مقابل دروازه‌ی شهر منتظر بمانیم تا با دژکوب در را بشکنند و با دشمن روبرو شویم. بین این دو راه، فرق که هست؛ اما هر کدام را که انتخاب کنیم، یک چیز قطعی‌ست؛ باید همه‌ی رویاهایی را که تا الان برای زندگی خودمان و یا دیگران داشته‌ایم، به تمامی دور بریزیم.

  • ۰۵ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۳:۰۹

امشب راحت می‌خوابم. قبلا برایم اهمیت داشت و پس از حمله‌ی نیروهای سپاه به نفت‌کش بریتانیایی، پرواز هواپیماهای سوخت‌رسان بر فراز خلیج فارس تا صبح بیدار نگه‌ام داشت. اما حالا دیگر برایم فرقی ندارد. نه که ندانم جنگ واقعی چه جهنمی خواهد ساخت. اما حتی مهم بودن جنگ هم به بستر نرمالی نیاز دارد. اطراف ما، دقیقا چه چیزی نرمال است؟! در بین صد و نود و سه کشور عضو سازمان ملل، در کدام‌شان هواپیمای آب‌پاش به خارج از کشور فرستاده می‌شود وقتی جنگل‌های خود کشور، کاملا اتفاقی(!) در حال سوختن‌اند؟ در بین صد و نود و سه کشور عضو سازمان ملل، در کدام‌شان، وقتی به روستاها با تانکر آب فرستاده می‌شود، نیروهای مسلح کشتی تانکر آب را می‌دزدند؟ در بین صد و نود و سه کشور عضو سازمان ملل، در کدام‌شان، گروهک حاکم نیمی از بودجه‌ی کشور را کسر دارد اما به فلان کشور همسایه نفت رایگان می‌دهد؟ در بین صد و نود و سه کشور عضو سازمان ملل، در کدام‌شان، نخل‌هایی که یک گروه نظامی، به دلایل اقتصادی و به رغم هشدار متخصصان به لطف سدسازی و شورسازی خشک کرد،  بیش‌تر از نخل‌های سوخته طی هشت سال حمله‌ی نیروی متجاوز به کشور بوده؟ در بین صد و نود و سه کشور عضو سازمان ملل، در کدام‌شان، دختران دبیرستانی را از مدرسه‌ها می‌دزدند؟ در بین صد و نود و سه کشور عضو سازمان ملل، در کدام‌شان، مادر شهید مملکت را عریان می‌کنند و فاحشه می‌خوانند؟ در بین صد و نود و سه کشور عضو سازمان ملل، در کدام‌شان، اوباش خلاف‌کار و اشرار قاتل حاکم‌اند؟

دوستی گفته بود که «تو این حرف‌ها رو می‌زنی چون چیزی برای از دست دادن نداری». شاید. اما، مگر دیگران دارند؟ مصرف نان، در لیبی که دچار جنگ داخلی شد، سی درصد پایین آمد یا ایران؟ تورم، در اوکراین که روزانه کوچه و خیابان‌هایش مورد اصابت موشک قرار می‌گیرد، چهل و سه درصد است، یا ایران؟ آمار ترک تحصیل دانش‌آموزان، در افغانستان که دو سال است یک مشت پشت‌کوهی اداره‌اش می‌کنند یک میلیون نفر است، یا در ایران؟ ضعیف‌ترین پول جهان، مربوط به یمن است که نه سال است درگیر جنگ داخلی‌ست، یا ایران؟ آمار فرار از کشور، در پاکستان که دو سال است کشور اساسا به امان خدا رها شده، ۲۵۰هزار نفر در سال است، یا ایران؟
نه، هیولای ترسناک‌تری از کمد بیرون نمی‌آید. ما می‌توانیم شب‌ها راحت بخوابیم.

  • ۱۷ فروردين ۰۳ ، ۲۳:۴۹

آن بزرگواران غربی‌ای که مسلمان می‌شوند، کاش نیایند سمت ما. اگر اسلام در آمریکا و اروپا، پوچی پس از رفاه را بالانس می‌کند، پس اسلام ورژن خاورمیانه اندکی برایشان متفاوت خواهد بود.

  • ۰۴ فروردين ۰۳ ، ۰۱:۳۹

پیگیری هرروزه‌ی درگیری فلسطین و رژیم صهیونسیتی، مریض‌م کرده. نه فقط به خاطر دنبال کردن دردها و رنج‌ها و ستم‌هایی که بی‌پاسخ ماندند و می‌مانند، و حتی دیده و شنیده نشدند و نمی‌شوند، و تثبیت عمیق‌تر این فکر سیاه که خاورمیانه هیچ‌وقت به آزادی نخواهد رسید. بلکه به خاطر سم خاصی که خود جنگ به مغز آدم تزریق می‌کند. کاری که این سم می‌کند شبیه به این است که حس بویایی‌ات را طوری از دست بدهی، که بوی هیچ‌چیزی را حس نکنی، ولی استثنائا بوی بنزین را خیلی بهتر حس کنی. این سم همه را از چشم‌ات می‌اندازد، و فقط کسی که تا آخرین لحظه می‌جنگد را برایت جذاب می‌کند. کسی که یک‌بار این سم را تنفس کند، تا همیشه دنبالش خواهد بود. بعد از فلسطین در اوکراین دنبالش می‌گردد، و صاحبان تاج‌های واقعی را آن‌جا خواهد یافت، و بعد از آن، در همین ایران، کسانی که با دستان خالی، مقابل اشرار می‌ایستند، حس‌گرهای حسادت‌اش را فعال می‌کند. خیلی‌ها هستند که می‌توانند آدم را به وجد بیاورند و حتی محرک حسادت باشند. مثل جادوگر، ممقل امدادگران فداکار، مثل نوازندگان چیره‌دست و مثل نویسندگانی که واژه در پیش دست‌شان رام است. اما تنفس آن سم باعث می‌شود دیگر با هیچ‌یک از آن‌ها به وجد نیایی و به هیچ‌کدام‌شان حسادتی نداشته باشی. چون فقط آن کسی که می‌جنگد و جلوی اشرار قرار می‌گیرد، می‌تواند مسحورت کند. پس به همه می‌توان یک پیام ناگفتنی داد: «تو طوری کمانچه میزنی که مو به تن مردم سیخ میشه؟ خوبه، ولی در برابر اشرار قرار نداری». یا «تو نویسنده‌ای هستی که قلمت، متر و معیار یه زبانه؟ عالیه اما توی نقطه‌ی اوج فجایع نبودی». یا «تو یک مرد خانواده‌ای که از بچگی زحمت کشیدی و خرج خانواده رو دادی و حالا هم خودت رو وقف بچه‌هات کردی؟ خوبه، ولی مرد جنگ نیستی.»

خوب نیست که آدم فقط بوی بنزین را بشنود. اما برای بعضی‌ها دیگر بویایی سابق برنمی‌گردد.

  • ۲۷ اسفند ۰۲ ، ۱۵:۴۴