کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

سلام خوش آمدید

گوساله...نه، چیز، یعنی «مرحوم»؛ خانه‌ای که واقع در بهترین نقطه‌ی شهر بود، و می‌توانست مطب یک پزشک خیر باشد را وقف کرده بود تا...حسینیه باشد! نهایتا وقتی به دیار باقی خزید، صد و بیست میلیون تومان از ثروتش را خرج کردند تا برایش در «مکان مناسب» قبر بخرند.

این، همان «جامعه‌ی مذهبی بی‌زکات» است که محمد بیشتر تبلیغاتش را علیه‌شان به کار گرفت. مذهبی بی‌زکات یعنی مذهبی‌ای که خرج می‌کند، اما خاصیتی برای جامعه ندارد. «زکات بدهید» یعنی «به درد بخورید».

  • ۱۸ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۴۷

گستاخ‌ها به زخم‌زبان‌ها توجه نمی‌کنند، و باقی می‌مانند. ظاهرش منفی‌ست اما از هیکل کسی که به خاطر حساس بودن، جان خودش را از دست داده تندیس نمی‌سازند.‌ تنها کد رفتاری که در آخوندها و یهودی‌ها تحسین‌ می‌کنم، گستاخ بودنشان است. حتی اگر همین امشب تمام آخوندها را در ایران و تمام یهودی‌ها را در اراضی اشغالی، به دریا بریزند، باید این سنت رفتاری‌ را به عنوان الگو حفظ و به آیندگان منتقل کنیم.

  • ۱۸ اسفند ۰۲ ، ۱۵:۳۲

چشمم نم‌ناک است و دلم غم‌ناک. اما این نم‌ناکی و آن غم‌ناکی، مانع از آن نیست که چراغ رابطه را روشن نکنم...

أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ
آیا صبحدم نزدیک نیست؟ (هود/۸۱)

  • ۱۷ اسفند ۰۲ ، ۲۳:۳۳

کشتند تا که عشق
بی یار و یادگار بماند در این دیار.
کشتند تا امید بمیرد در این دیار.
کشتند تا سرود بگرید به زار زار.
ما رنج می‌بریم، ما درد می‌کشیم،
دشمن ببیند، آری! ما گریه می‌کنیم؛
و قلب شکاف خورده‌ای خود را
چونان بذری ز خشم‌دانه‌ی آتش
بر خاک شخم خورده ز غم، هدیه می‌کنیم.
دیگر بر این کرانه، از آنان نشانه نیست.
موج ز ره رسیده ولی، دارد این پیام:
گوهر اگر بایدت از بحر،
راهی جز این تلاش و تک جاودانه نیست. (کسرایی)

  • ۱۷ اسفند ۰۲ ، ۱۳:۲۶

نوشته: «شرایط زندان یه جوریه که اگه بگن صدای سگ دربیار تا یه هفته مرخصی بهت بدیم قبول می‌کنی.» تا وقتی مثال نقض وجود دارد، حجت بر بقیه تمام است. یلدا قاتل بود. قاتل توجیه. چون یلدا قبول نکرد که صدای سگ دربیاورد، هر نوع شانسی که می‌شد با آن، حق داد به کسی که صدای سگ درمی‌آورد، کشته شدند. و بهترین قتل همین است که شانس بزدل‌ها را بکشی.

  • ۱۳ اسفند ۰۲ ، ۰۱:۰۴

لپا رادیچ، دختر صرب کمونیستی بود که در جبهه‌ی مقاومت علیه نازی‌ها فعالیت می‌کرد. وقتی فقط ۱۷ ساله بود، اعدامش کردند. عکس‌هایش ثبت است، که حتی وقتی طناب را دور گردنش می‌انداختند، کوچک‌ترین اثری از ندامت در چهره‌ش دیده نمی‌شد. جوری که انگار اگر هزاربار دیگر هم به دنیا می‌آمد، باز همین کار را می‌کرد و هزاربار دیگر هم اعدام می‌شد.

هم در برابر اشرار باید همین‌قدر مصمم بود، و هم انسان‌های برگزیده، خودشان تعیین می‌کنند که چرا بمیرند. در آن دنیا جایی در سکویی دوردست برای من کنار بگذار لپا. بی‌عرضه‌هایی مثل من را حتی نزدیک تو نمی‌گذارند. کاش حداقل از آن سکو تماشایت کنم...

  • ۱۲ اسفند ۰۲ ، ۲۱:۳۳

فمنیست‌جماعت، مثل اهالی دهکده‌ی مرموزی رفتار می‌کنند که یک مسافر غریبه نمی‌فهمد چه مرگ‌شان است، دقیقا دنبال چه‌اند، و چرا همگی تکیده‌ و خمیده‌اند، بدون این‌که بلایی نازل شده باشد!

  • ۱۱ اسفند ۰۲ ، ۲۱:۴۷

در جهان اسلام، برای چهارده قرن، افتخار «نترس بودن در برابر ستمگر» در انحصار شیعه بود. حالا شیعه به جایی رسیده که به بچه‌هایی که از باتوم و گلوله و تخت شکنجه و تیرک اعدام نمی‌ترسند، حسادت می‌کند. و حتی از حسادت برخود می‌پیچد!
 
تا وقتی برکه‌ای هست، باید غسل را انجام داد. تا ابد فرصت نیست.‌ در باتلاق نمی‌شود غسل کرد و از جایی به بعد، باتلاق است تا منتهایی که چشم می‌بیند.

  • ۱۱ اسفند ۰۲ ، ۱۹:۰۲

تماشای شبانه‌‌ی ستاره‌ها باید برای متحد کردن همه کافی باشد.

  • ۱۱ اسفند ۰۲ ، ۰۳:۴۳

لج‌بازی شیعه با جامعه‌ی مدرن فقط به فروکردن احکام شریعت محدود نمی‌شود. باید نسخه بنجولی از مناسبت‌های تقویمی هم درست می‌کردند، و برای این کار، به سبک شریعتی، هر چیزی که معادل غربی دارد را از چهارده معصوم استخراج کردند، که ظرفیتش را نداشت. که نتیجه‌ش این شد که زینب را به پرستار ربط بدهند، که هیچ‌وقت پرستاری نکرد! در صدر اسلام بودند زنانی که در جنگ‌های پیامبر واقعا فعل پرستاری را انجام داده باشند، اما اصرار بر این بود که فقط از این چهارده معصوم به علاوه‌ی دو علی‌البدل استفاده شود. حتی جان‌بازی هم به عباس نمی‌خورد، چون فقط برای چند دقیقه مجروح بود، و این هیچ تناسبی با زندگی کسی که باید یک عمر معلولیت حاصل از جنگ را تحمل کند، ندارد. اما در جایی که ظرفیت وجود داشت هم انتخاب‌‌های بی‌جا انجام شد. اسارت، با اغماض به موسی کاظم می‌خورد، نه به سجاد. کدام اسیر جنگی این اجازه و آزادی را دارد که در برابر فرمانده‌ی کل قوای طرف مقابل سخنرانی کند؟ کاظم هم نیاز به اغماض دارد چون اسیر جنگی نمی‌تواند زندگی نرمال داشت باشد، ولی آن حضرت داشت. حتی روز مرد هم متناسب با علی نیست وقتی خود پیامبر هست، مخصوصا وقتی علی در موقعیت‌های مختلف به مردم یادآوری می‌کرد که محمد از همه‌ی ما مردتر بود! اما با همه‌ی این اوصاف، همه‌ی این کاراکترها یک داستان از خودشان دارند. فاطمه‌ی معصومه همان را هم نداشت! دختری که شوهر نکرد، یک داستان نیست. که البته همان هم قابل اعتناء نیست، چون هویت شوهرش ثبت تاریخی نشده، نه اینکه مجرد بودنش ثبت شده باشد. عفت و حیا هم یک داستان نیست. چون کار خارق‌العاده‌ای نیست. هر بزرگ‌زاده‌ای محکوم به رعایت حریم‌هایی بالاتر از میانگین جامعه بود.

هرچه نیاز حکومت به تورم مناسک بیشتر شده و متعاقبا این مناسبت‌ها را پررنگ‌تر می‌کند، فقر و فقدان داستان‌شان واضح‌تر می‌شود. و این برعکس عمل کرده، چهره و وزن کاراکترشان را تضعیف می‌کند. در واقع به شیعیان باید گفت: خودتان به درک! برای حیثیت‌شان هم که شده، شخصیت‌های دینی خود را راحت بگذارید!

  • ۱۰ اسفند ۰۲ ، ۱۷:۴۰