کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

سلام خوش آمدید

۸۴ مطلب با موضوع «احساسات نیهلیستی» ثبت شده است

هیولاهایی ارتش روسیه، دوستان خائن‌شون رو همچنان با روش ترکاندن جمجمه با پتک اعدام می‌کنند.
تنها واکنش من به عنوان نماینده فرضی خاورمیانه اینه که:
ول کنید. جدی می‌گم. این تلاش بیهوده رو ول کنید. شما سفیدها، یا هر قومی متعلق به هرجایی از دنیا، نمی‌تونید از خاورمیانه تقلید کنید. ما به قدری کهن و پیریم که این پتک‌بازی‌ها رو پنج هزار سال پیش انجام می‌دادیم. و برای همین گذاشتیمش کنار. می‌بینید حتی اون غولی که پتک رو به دستش می‌دید نمیتونه با یک ضربه کار رو تمام کنه و باید دو بار بزنه؟ ما این رو وقتی مصری‌ها داشتند اهرام مصر رو می‌ساختند فهمیدیم. فکر کردید برش دقیق گردن با شمشیر رو از روی بی‌کاری ابداع کردیم؟ نه. ما به قدری پیریم که همه‌ی راه‌های خشونت رو قبلا رفتیم، و دیگه دنبال هیجانش نبودیم. فقط می‌خواستیم زودتر تمومش کنیم و بریم سراغ کارهای بعدی. و برای همین، زدن گردن از لحاظ فیزیکی منطقیه. چون مجبور شدیم بهش فکر کنیم، که سریع‌ترین و تمیزترین راه چیه. می‌دونی ما کی فهمیدیم گردن بیشترین آسیب‌پذیری در برابر برش، با کمترین مانع استخوانی رو داره؟ ما حتی به این‌که چقدر انرژی لازم داره، و چقدر شمشیر رو کند می‌کنه هم فکر کردیم. اون غول شما از نفس می‌افته تا کار رو تمام کنه! موضوعی که ما چندهزار ساله که حلش کردیم. شماها برید همون روش‌های مدرن رو یاد بگیرید و خودتون رو مسخره نکنید. لباس دوران نوجوانی ما برای شما گشاده.

  • ۰۷ بهمن ۰۲ ، ۲۰:۰۱

تأسیسات فیکس که در معرض جریانات دائم هستند در من احساسات نیهیلیستی بر می‌انگیزند. مثل یک چراغ برق، و یا توربین بادی، که ساعت‌ها، روزها، ماه‌ه وا سال‌ها، تکانی نمی‌خورد، اما هزاران نوع مختلف از خودروها از پایین‌اش به سرعت عبور می‌کنند، و هزار نوع مختلف از ابرها، از بالایش به کندی!  

یکی دیگر از مواردی که روانشناس‌ها نمی‌فهمند.

  • ۲۵ دی ۰۲ ، ۱۱:۰۱

امروز، مردی را دیدم که هنگام عبور از خیابان تصادف کرد. البته واقعا خوش‌شانس بود که خیلی بدتر به زمین نخورد، اما همان‌قدر کافی بود تا تمام صورتش غرقه در خون شود. و من تا دیدم، گفتم حیف. من که سنگ و سردم، ترحمی ندارم و دلم هم برایش نسوخت؛ اما خیلی حیفم آمد که این‌قدر بی‌دلیل صورتش پاره شد. آخر اگر قرار است صورت‌مان پاره شود، باید یکی این کار را بکند که می‌خواهد ما را شکنجه کند، نه کسی که قصد بدی نداشته و فقط در رانندگی ناتوان بوده. اگر قرار است استخوان‌مان خرد شود، بهتر است که کسی با لوله‌ی فلزی زده باشد تا توبه‌ی سیاسی کنیم یا به کار ناکرده اعتراف کنیم، نه به خاطر این‌که سوار موتور به جایی زده باشیم! آن بدن‌های سالم، برای زندگی‌های آرام لازم‌اند. اما ما خون‌ها و دردها و زخم‌هایمان را، برای دشمنی با کسانی که ما را گروگان گرفته‌اند، لازم داریم. حالا واقعا می‌ترسم که ماشین‌ها به من بزنند، بابت فشار خون سکته کنم و یا حتی با سرطان پروستات بمیرم.
 

  • ۲۳ دی ۰۲ ، ۱۹:۴۰

ظاهرا کابوس مهندسی عمران تمامی ندارد.

  • ۲۳ دی ۰۲ ، ۰۱:۱۸