کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

سلام خوش آمدید

۴۴ مطلب با موضوع «پراکنده‌های سیاسی» ثبت شده است

این صدا بیش از حد تاریخی‌ست. از گذشته‌های دور. برای آن‌هایی خوانده شده که در ۱۲ آگوست ۱۹۶۷ در اردوگاه تل‌زعتر کشته شدند. اما مگر تصادفی‌ست؟ مگر تصادفی‌ست که شیمون پرز که آن روزها هنوز جایزه‌ی نوبل صلح را نبرده بود، فرمان کشتار تل‌زعتر را داده است و ۴۷ سال بعد رییس‌جمهور اسراییلی باشد که هنوز فلسطینی می‌کشد. این صدا تاریخی‌ست اما درباره‌ی فلسطین همیشه می‌توان از کشتار حرف زد. ده‌ها سال است که فلسطینی می‌کشند تا فلسطینی‌ها تمام شوند اما فلسطین، مقاوم و پابرجا ایستاده. سرزمین انقلاب سنگ، سرزمین کودکانی که بزرگ نمی‌شوند، سرزمین خانه‌هایی که برای ویران شدن ساخته می‌شوند. دیروز تل‌زعتر بود و دیریاسین و کَپَرقاسم و قانا، صبرا و شتیلا و امروز هم غزه است. این‌ها تازه نیست، فقط وقاحت جهان است که بیشتر شده. تصویرهای مخابره شده، ملتی را نشان‌مان می‌دهند که با قهوه‌ی عصرگاهی، آتش‌بازی بمب‌ها را در غزه تماشا می‌کنند، از پیامک‌هایی که قبل از بمب‌ها به خانه‌ها می‌رسد، از تمدن خون‌ریز در حفاظ ارتش دفاعی و از چتر آهنین و از آن حرامی، «آقای نتانیاهو». آری، غزه را بدون تفنگ‌هایش محاصره کرده‌اند، اما از خاک این غزه سرانجام روزی تفنگ‌ها دوباره خواهند رویید و هم‌صدا با این صدای تاریخی خواهیم خواند: «برگیر تفنگ شهیدان به خاک افتاده را!»

[در ۱۲ آگوست ۱۹۶۷ ارتش اسراییل با فرمان شیمون پرز، با همدستی فالانژیست‌های راستگرای لبنانی وارد اردوگاه آوارگان فلسطینی در جنوب شرقی بیروت شدند و تعداد زیادی از فلسطینی‌های ساکن اردوگاه را به قتل رساندند. بعدها برخی سربازان اسراییلی در مورد وحشی‌گری فالانژیست‌ها تحت حمایت ارتش اسراییل شهادت دادند. آن‌ها شهادت دادند که فالانژیست‌ها فلسطینی‌ها را زنده سر بریدند و مثله کردند]

  • ۲۶ دی ۰۲ ، ۰۷:۵۶

مشغول بوده‌ای به درس و بدبختی‌های خودت، چای می‌ریزی تا برای استراحت چرخی در تلگرام بزنی، که می‌بینی باز گوشه‌ای این مملکت خراب شده، عده‌ای بهایی را گرفته‌اند. به یاد رفیق بهایی‌ات می‌افتی. پیامی می‌دهی، پاسخی نمی‌دهد. خودت را قانع می‌کنی که شاید به اینترنت دسترسی ندارد و آنلاین نشده. پس تماس می‌گیری. برنمی‌دارد. برای آرام کردن خودت، فرض می‌کنی گوشی در حال شارژ و خودش جای دیگری‌ست. می‌گذرد و خبری نمی‌شود؛ از دوستان مشترک پرس‌و‌جو می‌کنی که خبری دارند یا نه. اخبار ضد و نقیض است، و تو می‌مانی و استرس و اضطراب و فکر کردن به انواع سناریوها. در حالی که مطلقا هیچ کاری هم از تو ساخته نیست. یعنی چه که ما در سال 2024 همان‌قدر استرس داریم که خانواده‌های لهستانی در 1942 استرس داشتند که هر لحظه ماموران گشتاپو در خانه‌ی کدام یهودی را با لگد باز خواهند کرد؟ به خدا هیچ جای دیگری از این دنیا چنین شرایطی حاکم نیست. در هیچ جای تاریخ و دنیا حکومتی حاکم نبوده و نیست که این‌چنین جامع بدی‌ها بوده باشد: ظلم به‌ علاوه‌ی وقاحت به‌ علاوه‌ی خیره‌سری به‌ علاوه‌ی شرم‌آوری به‌ علاوه‌ی بی‌حیایی به‌ علاوه‌ی بی‌عرضگی به‌ علاوه‌ی بی‌سوادی به‌ علاوه‌ی تحجر به‌ علاوه‌ی ضعف به‌ علاوه‌ی حقارت به علاوه‌ی عقب‌ماندگی به‌ علاوه‌ی سادیسم به‌ علاوه‌ی پوچ‌گرایی به‌ علاوه‌ی بت‌پرستی به‌ علاوه‌ی ماکیاولیسم به‌ علاوه‌ی زن‌ستیزی به‌ علاوه‌ی طبیعت‌ستیزی به‌ علاوه‌ی زندگی‌ستیزی به‌ علاوه‌ی علم‌ستیزی به‌ علاوه‌ی عقل‌ستیزی به‌ علاوه‌ی قلدری به‌ علاوه‌ی توسری‌خوری به‌ علاوه‌ی خریت به‌ علاوه‌ی منفعت‌طلبی...لعنت. لعنت. آخر چقدر باید گرفتار رذالت بود که از بقای این همه کثافت و نجاست و دنائت دفاع کرد؟

 

  • ۲۲ دی ۰۲ ، ۱۹:۰۰

دو سال پیش، هواپیمای جمعی از فرزندان این سرزمین در آسمان تهران سرنگون شد، و خون این اختران بر رخ شب چکید؛

تو را صدا کردم
سکوت بود و نسیم که پرده را می‌برد.
در آسمان ملول، ستاره‌ای می‌سوخت،
ستاره‌ای می‌رفت،
ستاره‌ای می‌مرد! (فروغ)

تاریک‌ترین بخش روح یک دیکتاتور، شیطانی نیست که به او می‌آموزد چگونه ملتی را به بند کشد. ظلمانی‌ترین اهریمن آن است که دیکتاتور را وادار می‌کند که هر کاری که می‌تواند انجام دهد، تا مطمئن شود مردم، پس از مرگ او نیز، همچنان اسیر خواهند بود...

  • ۲۱ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۰۶