کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

سلام خوش آمدید

۴۳ مطلب با موضوع «پراکنده‌های سیاسی» ثبت شده است

یووال هراری گفته که اگر بخواهیم تمام مردم جهان، با کیفیت مردم ایالات متحده آمریکا زندگی کنند، نیاز به چند کره‌ی دیگر داریم. یعنی دارد می‌گوید ۷/۵ میلیارد نفر در جهان، الکی زنده‌اند! نوبت به بیرون آمدن آسیایی‌ها و آفریقایی‌ها از فقر که شد، کره‌ی زمین کم آمد! عوضی وقیح.

  • ۲۸ اسفند ۰۲ ، ۲۰:۰۶

نوشته: «شرایط زندان یه جوریه که اگه بگن صدای سگ دربیار تا یه هفته مرخصی بهت بدیم قبول می‌کنی.» تا وقتی مثال نقض وجود دارد، حجت بر بقیه تمام است. یلدا قاتل بود. قاتل توجیه. چون یلدا قبول نکرد که صدای سگ دربیاورد، هر نوع شانسی که می‌شد با آن، حق داد به کسی که صدای سگ درمی‌آورد، کشته شدند. و بهترین قتل همین است که شانس بزدل‌ها را بکشی.

  • ۱۳ اسفند ۰۲ ، ۰۱:۰۴

واقعیت بسیار تلخ این است که تیترسازی و سر و صدای برای تشکیل دولت فلسطینی، جز یک شوی عوام‌فریبانه نیست. شمشیر بر خون هم پیروز شد، و دیگر هیچ چشم انداز روشنی وجود ندارد. 

  • ۲۹ بهمن ۰۲ ، ۱۸:۱۵

در قصه‌ای فوق‌العاده نیهیلیستی از خضر، آمده که وارد شهری شد و پرسید قبل از این‌که این‌جا شهر باشد، چه بود؟ می‌گویند که کسی قبل‌اش را ندیده و تا آدمی بوده، این‌جا هم فقط شهر بوده. خضر که کاراکتری مافوق زمان است، می‌رود، و هزار سال بعد بازمی‌گردد، و می‌بیند که آن شهر به برهوت تبدیل شده. از بیابان‌گردی می‌پرسد قبل از این که این‌جا بیابان باشد، چه بود؟ و پاسخ می‌گیرد که تا آدم به خاطر ‌آورد، این‌جا فقط بیابان بوده. هزارسال بعد که دوباره می‌رود و می‌آید، می‌بیند که محل فوق‌الذکر، دریاست! از ماهی‌گیری می‌پرسد که پیش از دریا، این‌جا چه بود؟ و ماهی‌گیر هم می‌گوید که تا آدم‌ها بوده‌اند این‌جا فقط دریا بوده! 

کاش این اتفاق برای ایران ما نیفتد. کاش هزارسال بعد، وقتی خضر برگشت و از ما پرسید، آیندگان دوران خوب بعد از ما را دیده باشند، و البته هنوز فراموش نکرده باشند که بر ما چه گذشت، و به خضر بگویند: فراموش نکردیم! یادمونه! وضع لجنی بود، ولی به همان سیاق نماند.

  • ۲۲ بهمن ۰۲ ، ۲۰:۰۵

فقط زنده‌ها می‌توانند از زنده‌ها دفاع کنند. پس برای این‌که از زنده‌ها حمایت کنی، باید زنده بمانی. اما نه زنده، مثل خزه و گلسنگ. زنده، مثل آدم.

  • ۲۱ بهمن ۰۲ ، ۱۴:۲۸

در نظم فئودالی، و حتی عقب‌تر از آن، در نظم فرعونی، حداقل دانسته‌ای وجود دارد که حاکم، هرکاری بکند، کاری نمی‌کند که خودش هم گرفتار شود. در ادبیات خودمان هم که ضحاک قله‌ی پلیدی‌ست، جوان‌ها را می‌کشد تا خودش زنده بماند، و البته به یک معنا قابل درک است.

یکی از مصادیق ظلم غیرقابل فهم اما، آلوده کردن هواست. هوای شهری را با گوگرد و اسید و هزار ماده‌ی کشنده آلوده کنی که خودت و خانواده‌ات هم دارید در همان شهر زندگی می‌کنید، قابل درک نیست. ضحاک، اگر هم ضحاک بود، عقل بقا داشت. اما این‌ها به مرگ‌ زودرس حودشان هم اهمیتی نمی‌دهند. چون اساسا حیات برایشان حائز اهمیتی نیست. خب، این «پوچ‌گرایی حاکمان» هم ظلم غیرقابل فهم دیگری‌‌ست.

  • ۰۹ بهمن ۰۲ ، ۰۸:۵۷

ما با این‌ها بحث می‌کردیم که یارو سردار نظام است نه سردار ایران؟ این‌ها که همان عنوان سردار نظام را هم بایگانی کرده‌اند و می‌گویند «جان فدا»! و البته به یک معنا درست هم هست. اشتباه از ما بود، این تعبیر بهتری‌ست: «یه تکه گوشتی بود که مصرف شد».

  • ۰۵ بهمن ۰۲ ، ۰۸:۱۰

حکومت پوچ‌گرای مذهبی مخالفانش را هم دچار پوچی‌ کرده: تظاهرات فایده ندارد. خشونت هم فایده ندارد. خراب‌کاری فایده ندارد. حمله خارجی هم فایده ندارد. پارلمان فایده ندارد. خودمختاری هم فایده ندارد. رأی فایده ندارد. اسلحه هم فایده ندارد. هیچ‌چیز هیچ فایده‌ای ندارد، و هیچ‌چیز قابل تغییر نیست و همه‌چیز بن بست است. و جالب این است که هم‌زمان برای جوان اعدام شده غصه می‌خورند! در حالی که نقش کسی که قرار است اعدام شود را گرفته‌اند، چون بن‌بست‌ترین حالت برای آن کسی‌ست که منتظر است فردا اعدامش کنند. یک اعدامی خودخواسته چرا باید غصه‌ی یک اعدام‌شده را بخورد؟

  • ۰۴ بهمن ۰۲ ، ۰۱:۱۰

با حمله به عراق و سوریه و پاکستان، فهمیدم ظاهراً با موجودات غریبی روبرو هستیم، که به طور سازمان‌یافته خرند!

  • ۲۷ دی ۰۲ ، ۱۰:۴۷

این صدا بیش از حد تاریخی‌ست. از گذشته‌های دور. برای آن‌هایی خوانده شده که در ۱۲ آگوست ۱۹۶۷ در اردوگاه تل‌زعتر کشته شدند. اما مگر تصادفی‌ست؟ مگر تصادفی‌ست که شیمون پرز که آن روزها هنوز جایزه‌ی نوبل صلح را نبرده بود، فرمان کشتار تل‌زعتر را داده است و ۴۷ سال بعد رییس‌جمهور اسراییلی باشد که هنوز فلسطینی می‌کشد. این صدا تاریخی‌ست اما درباره‌ی فلسطین همیشه می‌توان از کشتار حرف زد. ده‌ها سال است که فلسطینی می‌کشند تا فلسطینی‌ها تمام شوند اما فلسطین، مقاوم و پابرجا ایستاده. سرزمین انقلاب سنگ، سرزمین کودکانی که بزرگ نمی‌شوند، سرزمین خانه‌هایی که برای ویران شدن ساخته می‌شوند. دیروز تل‌زعتر بود و دیریاسین و کَپَرقاسم و قانا، صبرا و شتیلا و امروز هم غزه است. این‌ها تازه نیست، فقط وقاحت جهان است که بیشتر شده. تصویرهای مخابره شده، ملتی را نشان‌مان می‌دهند که با قهوه‌ی عصرگاهی، آتش‌بازی بمب‌ها را در غزه تماشا می‌کنند، از پیامک‌هایی که قبل از بمب‌ها به خانه‌ها می‌رسد، از تمدن خون‌ریز در حفاظ ارتش دفاعی و از چتر آهنین و از آن حرامی، «آقای نتانیاهو». آری، غزه را بدون تفنگ‌هایش محاصره کرده‌اند، اما از خاک این غزه سرانجام روزی تفنگ‌ها دوباره خواهند رویید و هم‌صدا با این صدای تاریخی خواهیم خواند: «برگیر تفنگ شهیدان به خاک افتاده را!»

[در ۱۲ آگوست ۱۹۶۷ ارتش اسراییل با فرمان شیمون پرز، با همدستی فالانژیست‌های راستگرای لبنانی وارد اردوگاه آوارگان فلسطینی در جنوب شرقی بیروت شدند و تعداد زیادی از فلسطینی‌های ساکن اردوگاه را به قتل رساندند. بعدها برخی سربازان اسراییلی در مورد وحشی‌گری فالانژیست‌ها تحت حمایت ارتش اسراییل شهادت دادند. آن‌ها شهادت دادند که فالانژیست‌ها فلسطینی‌ها را زنده سر بریدند و مثله کردند]

  • ۲۶ دی ۰۲ ، ۰۷:۵۶