کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

سلام خوش آمدید

باور کنم که دل، روزی نمی‌تپد؟!

دوشنبه, ۲۵ دی ۱۴۰۲، ۰۹:۳۴ ب.ظ

کسرایی را هیچ‌وقت از نزدیک ندیده‌ام. اما گاهی خیلی دلم برایش تنگ می‌شود. برای آن آقا معلم ساده‌ای که آدم بود و چپ بود و درد داشت. باور را هرموقع که می‌شنوم، چیزی در من موج بر می‌دارد و دلم روشن می‌شود از آن روح لطیف و قلبی که روشن‌تر از آب روان بود...

تا برآرم گوهری چون شب‌چراغ
از تو می‌گیرم به هر ساحل، چراغ! (کسرایی)

 

باور با صدای شاعر.

  • ۰۲/۱۰/۲۵