کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

سلام خوش آمدید

«دوستان گوش کنید...»

شنبه, ۲۷ بهمن ۱۴۰۳، ۰۱:۱۹ ق.ظ

کسانی که ما را به نگرانی بیش از حد برای رفقای دانشجوی ساکن در کوی متهم و به این وسیله، تمسخر می‌کنند؛ نمی‌دانند یا فراموش کرده‌اند که اتفاقا مرحله‌ی نهایی توحش نیروهای سرکوب‌گر کوی دانشگاه در ۱۸ تیر ۷۸، دقیقا پس از خروج مصطفی تاج‌زاده (معاون سیاسی وقت وزارت کشور) و هیئت همراه او از کوی و از قضا به بهانه‌ی آزادسازی گروگان در محوطه‌ی کوی دانشگاه تهران بود. برخی دانشجویان که با دست خالی در مقابل نیروهای سرکوب ایستاده بودند، شبه‌نظامی لباس شخصی را که قصد نفوذ به داخل کوی داشتند، به دام انداخته، به داخل خوابگاه بردند. سرکوب‌گران هم به بهانه‌ی آزاد کردن همکارشان -که لابد داشت همان غذای دانشجویی کوی را، بین باهوش‌ترین و باسوادترین آدم‌هایی می‌خورد که در تمام عمر کثافت‌اش دیده بود- شبانه به داخل مجموعه‌ی خوابگاهی ریختند و نه فقط همه‌چیز را از بین بردند، که به روایت‌های معتمد، همه‌ی دانشجویان را -حتی آن حزب‌اللهی‌های ابلهی که عکس آ‌.خامنه‌ای را بالای سر خودش نصب کرده بود و لباس‌شخصی‌ها را را به روح فاطمه‌ی زهرا و جسم ناقص حضرت آقا قسم می‌داد تا نزنندش- تا سر حد مرگ کتک زدند تا زهرچشم بگیرند و دانشجویانی را کشتند که تعدادشان و حتی مدفن‌شان هنوز بر ما نامعلوم است! طبیعی هم بود؛ لات و لمپن‌هایی بودند که کینه از دانشجو و دانشگاه و کتاب و کیف و کوله‌ی دانشجویی و حتی عینک در وجودشان موج می‌زد. پس چرا نترسیم؟ چرا از اوباش و اشرار قاتلی نترسیم که تجاوز به کوی دانشگاه ۷۸ و دانشگاه شریف ۱۴۰۱ در کارنامه‌شان می‌درخشد؟ چرا نترسیم از آن‌هایی که حتی به تجمع پنجاه نفره‌ی وکلای دادگستری شیراز و تجمع مشابه وکلای تهران در مقابل دفترشان هم گاز اشک‌آور و ساچمه شلیک کردند؟ همان‌ها که دانش‌آموزان دبیرستانی دختر را دزدیدند؛ همان‌ها که به زنان باردار، به کودکان کار و به ره‌گذران بی‌خبر باتوم زدند؛ همان‌ها که مادر شهید را در مقابل چشم دیگران عریان کردند و فاحشه خواندند و همان‌ها که در عیان و نهان، از قتل و تعدی و تجاوز و شکنجه، آن کردند که مغولان نکردند! به قول ابتهاج: دوستان گوش کنید. زندگی آن‌ها زندگی شماست! نگذارید فراموش شوند! نگذارید شما را بکشند! 

  • ۰۳/۱۱/۲۷