کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

سلام خوش آمدید

جمع‌بندیِ سالِ سه (۱) - کیمیای سعادت

شنبه, ۲۷ بهمن ۱۴۰۳، ۰۷:۵۴ ب.ظ

خب، این سلسله‌ی سالیانه را این‌بار خیلی زودتر شروع می‌کنیم، که هم گفتنی‌ها بسیار است و هم باشد که زودتر این منبر را تمام کنیم تا به کار و زندگی‌مان برسیم :)
«دریغ و دَرد که تا این زمان ندانستم
که کیمیایِ سعادت، رَفیق بود! رَفیق!» (حافظ)
اتفاقات اخیر، ناخواسته سبب خیری عظیم شد و فرصت و فراغتی فراهم آورد تا تمامی ارتباطات‌ام را به جد زیر ذره‌بین ببرم. و متوجه شدم که تمام توجهات خودم و البته، دیگران؛ بر مواردی متمرکز شده که «عادت‌کردنی» هستند. «عادت‌کردنی» به دو معنی: نخست آن‌که اگر ما کسی را دوست داشته باشیم، می‌توانیم به این صفات عادت کنیم. و دیگر آن‌که اما طرف مقابل ما را دوست داشته باشد، می‌تواند عادت کند که این رفتارها را انجام ندهد. تقریباً اکثر صفاتی که در انشاهای دبستان و دبیرستان برای دوست خوب به کار می‌بردیم در این دسته جا می‌گیرند. ادب. نظم. علاقه مشترک. اعتیاد. بدقولی. دروغ‌گویی. شوخ‌طبعی. و ده‌ها مورد دیگر که البته عادت کردن به تحملِ این‌ها و یا عادت کردن به انجام ندادنِ این‌ها، حتما برای هر دو طرف بسیار آزاردهنده و شکنجه‌آمیز هست، اما من فکر می‌کنم حتما باید در انتخاب دوست، از صفات ثانویه باشند. چرا که معمولا این خطای هولناک رخ می‌دهد که عملکرد افراد در پرایم‌تایم نادیده گرفته می‌شود (هم‌چنان که من هم به اشتباه نادیده گرفته بودم). پرایم‌تایم همان ساعتی‌ست که شبکه‌های تلویزیونی بهترین برنامه‌ها و سریال‌هایشان را پخش می‌کنند. اما در اصطلاح، یعنی زمانی که مهم‌ترین اتفاقات رخ می‌دهد و البته که برای هر فرد در هر نقش مصداق متفاوتی دارد. اما به هر حال پرایم‌تایم آن ساعتی‌ست که عیار آدمی سنجیده می‌شود و اصطلاحا آدم باید خودش را نشان بدهد. و اگر در این لحظه، نباشد؛ دیگر بودن‌اش بی‌ارزش است. برای مثال، پرایم‌تایم، برای پرستار وقتی‌ست که همراه بیمار رفتار ناشایستی دارد، و پرستار باید تصمیم بگیرد که پاسخ کوبنده و درخوری به همراه بیمار بدهد یا به خاطر احوال بیمار، این گستاخی را نادیده بگیرد. پرایم‌تایم برای همسر وقتی‌ست که می‌فهمد همسرش پولی را که با زحمت به دست آورده بود، با حماقت به باد داده است؛ و باید تصمیم بگیرد که فاجعه را از اینی که هست بزرگ‌تر کند و اجازه بدهد که همه‌چیز در این زندگی‌‌ مشترک تحت تأثیر قرار بگیرد، یا به عنوان یه حادثه‌ی کوچک از کنارش بگذرد. به این‌که در این موقعیت‌های منحصر به فرد چه انتخابی انجام می‌شود، نمی‌شود عادت کرد و همین است که آدم‌ها را با هم متفاوت می‌کند. نه، به این صفتِ یک دوست نمی‌شود عادت کرد که در موقعیت بحرانی، به جای این‌که برای ما آرام‌کننده و التیام‌بخش باشد، خودش نیاز به داربست عاطفی داشته باشد تا فرونریزد!
اگر گزاره‌های این نوشته معتبر باشند؛ انتخاب دوست، یعنی یافتن کاپیتانی برای هدایتِ کشتیِ وجود در لحظاتِ طوفانی. اگر «همراه»ی برای این لحظاتِ مرزی دارید، یعنی همه‌چیز دارید. حتی اگر تنبل، نامنظم، معتاد، بدقول یا دروغ‌گو باشد.

(این نوشته به خاطر یک ایمیل، در تلخ‌کامی نوشته شد و احتمالا بعدا که حال و حوصله داشتم چند واژه را ویرایش کنم بی‌آن‌که جان‌مایه‌ی متن تغییری کند.)

  • ۰۳/۱۱/۲۷