کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

سلام خوش آمدید

شاگردی آقای کانت

يكشنبه, ۲۸ بهمن ۱۴۰۳، ۰۱:۲۳ ب.ظ

وقتی مشکلات اخیرم را با دوستانم در میان گذاشتم، بسیاری از آن‌ها این بیت از حافظ را مثلا از زبان من خواندند: «بی‌مزد بود و منت هر خدمتی که کردم/ یا رب مباد کس را مخدوم بی‌عنایت!» (حتی ف. گفت: «تو براشون دوست نبودی، دفتر رتق و فتق امور مشتریان داشتی و کارشون باهات تموم شد») و من متوجه شدم اکثر اطرافیان من‌ (حتی همین کسانی که مثلا طرف مشورت من بودند) از انجام کار خوب، یا واکنش مادی در همان لحظه می‌خواهند، یا لذت روحانی نقد، و یا نسیه‌ی بهشتی که ضمانت شده باشد. گویی کلا کسی کار خوب را انجام نمی‌دهد به همین دلیل ساده که «این کار خوب است». یعنی کسی از گزاره‌ی «این کار خوب است» حرکت نمی‌کند به سمت این گزاره که مستقل از هر نتیجه یا دستاوردی کوتاه‌مدت یا بلندمدتی، «باید این کار را انجام داد». انگار «خوب بودن»‌ فعل، دلیل کافی برای انجام دادن‌اش نیست. خب، احتمالاً یکی از دلایل مچالگی پایان‌ناپذیر و نا«گذر» و «رها»نشونده‌ی امثال منی که دوستی را بدون نگاه «بازار»ی می‌پسندیدیم و بی‌ اجرت و چشم‌داشت دوست می‌داشته‌ایم، همین غیبت‌های غم‌ناک و سهمگین و بی‌جانشین دوستان سابق است.

  • ۰۳/۱۱/۲۸