کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

سلام خوش آمدید

جای غم باد هر آن دل که نخواهد شادت

دوشنبه, ۲۹ بهمن ۱۴۰۳، ۰۵:۵۷ ق.ظ

مرا زمانه ز یاران به منزلی انداخت،
که راضی‌ام به نسیمی کز آن دیار آید! (سعدی)
خب، واقعیت این است که اگر در روزگاری به دنیا آمده بودیم که این رخوتِ هولناک گریبان‌گیرمان نبود، من هم یکی که از این میهن‌دوستان دوآتشه بودم. به هر حال آدم خودش را می‌شناسد.
نَفَسم را پرِ پرواز از توست!
به دماوندِ تو سوگند!
که گر بگشایند بندم از بند،
ببینند که آواز از توست! (مشیری)
این چند خط را هم پیش‌تر بر پیشانی کتاب «برای عشق به میهن» نوشته و به رسم هدیه به یکی از دوستان پیش‌کش کرده بودم و فکر می‌کنم تقویت احساسات میهن‌دوستانه ضروری‌ست برای این روزهایی که لجن صهیونیستی خود را برای پنجه‌کشیدن آماده می‌کند: چنان‌که از عنوان‌اش هم پیداست، کتاب ویرولی تلاشی‌ست برای دفاع از میهن‌دوستی، بر وفق سنت جمهوری‌خواهی. نکته‌ی تعیین‌کننده آن است که ویرولی، این «میهن دوستی جمهوری‌خواهانه» را از مجرای نقد انواع و اقسام ناسیونالیسم‌ها پیش می‌برد. در واقع مسئله‌ی ویرولی آن است که نشان دهد چگونه می‌توان به «ملیت بدون ملی‌گرایی» فکر کرد و این‌که چرا عشق به میهن، اساسا با خودشیفتگی ستایش‌گرانه در قبال «هویت ملی»، «وحدت فرهنگی» و «گذشته‌های باشکوه» و دیگر اراجیف مشابه متفاوت است. اگر از ویرولی بپرسیم که «میهن» چیست، او به ما خواهد گفت: «اجتماع اشتراکی شهروندان آزاد و «برابر»؛ و «عشق به میهن» به این اعتبار چیزی نخواهد بود مگر «دلبستگی فعالانه به سرنوشت این اجتماع، از راه مبارزه‌ی پیگیرانه، با هر خصم داخلی و دشمن خارجی‌ای که آزادی و برابری شهروندان‌اش را به محاق می‌برد». 

شرح عکس: دیوارنوشته‌ی رزمندگان ایرانی در زمان پیش‌روی اولیه‌ی عراق در خوزستان در ابتدای جنگ: «تا آخرین قطره‌ی خون از میهن دفاع می‌کنیم». ایران آن‌جایی معنا می‌یابد که قلبی برایش می‌تپد و قلبی برایش از تپش می‌ایستد.

  • ۰۳/۱۱/۲۹