کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

سلام خوش آمدید

استقبال بهار

شنبه, ۱۸ اسفند ۱۴۰۳، ۰۶:۵۲ ق.ظ

از حال من اگر می‌پرسید؛ هر شب با ذکر «ببار ای ابر بهار» می‌خوابیدم و صبح اول از همه سراغ پنجره می‌رفتم که ببینم باران آمده یا نه، اما خبری نبود. امروز اما، از چرت کوتاه که بیدار شدم، دیدم بوی نم در اتاق پیچیده. پنجره را باز کردم، دیدم باران آمده. خودش نبود اما جای پایش بود. بیرون آمدم، دیدم حال همه خوب است؛ از توده‌ی آدم‌های فشرده در مترو، تا جوانک‌هایی که همین چند قطره‌ی باران چند کلمه‌ کف دست‌شان گذاشته بود تا زبان‌شان باز دراز شود و گدایی عشق کنند. خلاصه که حال خوب دست داد در تشنگی روزه و فعلاً چند روزی دوباره زنده‌ایم تا باز هم زمین خشک شود و هوا کثیف.

  • ۰۳/۱۲/۱۸