کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

سلام خوش آمدید

مامان

سه شنبه, ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، ۰۷:۲۱ ب.ظ

نوشتم: «امروزِ مامان چند درجه از فردایش، جوان‌تر است.» خواستم در یک جمله همه چیز را گفته باشم. بعد فکر کردم که بچه با خواندن‌اش چه حالی پیدا می‌کند؟ چه کاری از دست‌اش برمی‌آید؟  پیام را پاک کردم، نوشتم: «باید تماشای درد کشیدن‌اش را تاب بیاوریم، هرچقدر هم سخت، هرچقدر هم سنگین. باقی‌مانده‌ی عمر او همه‌ی چیزی‌ست که ما داریم.» خوب که نشد، حتی بدتر هم شد. 

  • ۰۳/۱۲/۲۱