کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

سلام خوش آمدید

به استقبال سال چهار

سه شنبه, ۲۱ اسفند ۱۴۰۳، ۱۰:۵۴ ب.ظ

این صدا (+)، بهترین تصویر از سال سه است. در این صدا بازگشت هست. دوستی هست. شوق زندگی هست. تکاپو هست. امید هست. پزشکیان هست. رنج هست. آزادی هست. ناامیدی هست. فلسطین هست. لبنان هست. سوریه هست. شکست هست. هجران هست. ن. هست. آ. که با آن دیلمان، خیلی هست. ع. هست. آن یکی ن. هست. پ. هست. آن یکی ع. هست. م. هست. س. هست. ف. هست. خانم ز. و خانم ص. و خانم ش. خیلی هستند. بعد دوباره رنج هست. تحمل هست و سکوت هم که هست. سال سه را با همه‌ی فروبستگی‌هایش، واقعاً دوست دارم. زلزله‌ی ناخواسته‌ای که رخ داد، خانه‌های از پای‌بست سست را ویران کرد. حالا دنیایم جای محکم‌تری‌ست.

من و ی. (که شاعره‌ی انصافاً فرهیخته‌ای‌ست)، مدت‌هاست که به رغم همه‌ی اختلاف نظرها دوستیم و یکی از وجوه اشتراک سال سه برای هردوی ما، از دست دادن تعدادی از نزدیک‌ترین‌هایی بود که -به اشتباه- عزیز می‌پنداشتیم. در کانال تلگرامی‌اش شعری گذاشته بود (این پست) که صرف نظر از صراحت‌اش و البته تصویر زیبایی که ساخته بود و بازی‌ای که با «بلند»‌کرده بود، عمیقاً با تجربه‌ی من هم هم‌خوان و مهربان است. این‌جا هم می‌نویسم‌اش، تا یادم بماند که در پایان سال سه چطور تپیده بودم. 

«آنکه با بهار می‌آید،
با زمستان خواهد رفت!»
و این رازی بود که قلب کوچک من
طاقت باورش را نداشت.
حالا که قصد رفتن کرده‌ای،
عطرت را هم از حیاط ببر!
من، بنده‌ی سروهای بلندم
نه شکوفه‌های فصلی.

  • ۰۳/۱۲/۲۱