کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

کابوس‌های کال

رهسپار شد، بی‌آن‌که بداند به کجا می‌رود.

سلام خوش آمدید

عصبانی هستم!

جمعه, ۲۴ اسفند ۱۴۰۳، ۱۱:۵۵ ق.ظ

فیلم «عصبانی نیستم» رضا درمیشیان را برای بار سوم امروز دیدم که شرایط «نوید» در همه‌ی ابعادش با احوالات شخصی و جمعی این روزهای من هم سخت هم‌خوان است. اما صرف نظر از این‌ها من می‌خواهم چندخطی برای «وضعیت» بنویسم: داریم شبیه پدر و مادرهامان می‌شویم و تاریخی را تکرار می‌کنیم که از آن نفرت داشتیم. قدرت تخیل اتوپیا، تصور جامعه‌ای پویا، و حتی توان پروراندن رویایی برای فردای بهتر را داریم از دست می‌دهیم و فقط داریم به عقب برمی‌گردیم و به گور گذشتگان تف می‌اندازیم و یا بر آن می‌شاشیم. اما در عین حال دیگر مثل پدرهایمان به هیچ امیدی دلبسته و به هیچ ایمانی پایبند نیستیم که خیال می‌کردند فردای بیرون رفتن استبداد و استعمار و با اجرای «احکام شرع مقدس»، ایران یک‌شبه بوستان و منطقه گلستان می‌شود؛ زندان‌ها دانشگاه خواهند شد؛ در مملکت امام زمان فقیر نخواهد بود؛ آب و برق و اتوبوس مجانی می‌شود؛ معنویات ما بالا خواهد رفت؛ و...، و دیگر مثل آن ساده‌لوح‌ها تصور نمی‌کنیم تاریخ زباله‌دانی داشته باشد که بشود کسانی را به آن انداخت و پذیرفته‌ایم که بهتر است در این فاضلاب زندگی کنیم و رویای دریا را دور بریزیم. هر کدام از ما شرمنده‌‌ی نسل بعد خواهیم بود و آخر داستان مثل قهرمان «بوف کور» هدایت، به خود می‌گوییم: «من هم یک پیرمرد خنزر-پنزری شده‌ام.»

  • ۰۳/۱۲/۲۴